نی نی ناز من ***** منتظرم منتظر آمدنت

بدون عنوان

گره کور ... دل اگر بستـــی ، مُحکم نبند ... مُواظِب باش ، گره کور نزنی ... روزی ... او میـــــــــرود ... و تو میــــــمانی و یک گره کور ... !!
4 تير 1392

بدون عنوان

دلم باران میخواهد فقط باران بایک بغض به اندازه تمام دلتنگی هایم وبعد هم توبنشینی کنارمن وهردو باهم قطره های باران رابشماریم یک... دو... سه... وبعد اصلا یادمان برود که همه اینها فقط یک خیال ست... تو...باران...من... همه اینها خیال است؟؟؟؟؟ ...
4 تير 1392

بدون عنوان

این روزها من خدای سکوت شده ام خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود... اینجا زمین است اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است اینجا گم که میشوی بجای اینکه دنبالت بگردن فراموشت میکنند......... ...
4 تير 1392

بدون عنوان

سلام عزیزکم، فرشته مهربونم عزیز دلم می دونی امروز چه روزیه ؟؟؟؟؟؟؟؟ روز مادر امسالم نیومدی که دلم خوش باشه که مادر شدم لااقل تا سال بعد بیا که منم خوشحال باشم روز مادر و اشک شوق  بریزم نه اشک نداشتنت رو بخدا خیلی دلم گرفته از نداشتنت و از این همه نازت من لیاقت مادر شدن ندارم مگه.............. عزیزم زودتر بیا و دل من و بابایی رو شاد کن ...
11 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

می گویند سه چیز در زندگی هیچ گاه بر نمی گردند:زمان،کلمات،موقعیت ها. سه چیز در زنگی نباید هیچ گاه از دست بروند:ارامش،امید،صداقت. سه چیز در زندگی هیچ گاه قطعی نیستند:رویا ها،موفقیت،شانس. سه چیز در زندگی از با ارزش ترین ها هستند:عشق،اعتماد به نفس،دوستان.    
8 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

می دانی؟ یک وقت هایی باید رویِ یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت ... ... باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال سوت بزنی در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویی: بگذار منتظر بمانند. ......................
8 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

دلت تنگ  که باشي ، تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد ، و لحظه ای فراموشش کنی فایده ندارد تو دلت تنگ است... دلت برای همان یک نفر تنگ است... تا نیاید...  تا نباشد...  تو هنوز دلتنگی ...
20 فروردين 1392

بدون عنوان

سلام عزیز دل مامان و بابا عیدت مبارک جیگرم ، عید آمد ، سال نو شد ، ولی من امسال هم سفره هفت سین دو نفره پهن کردم. موقع سال تحویل من و بابایی سر سفره از خدا خواستیم که انشالله خدا توی سال جدید تو را به ما بده. عزیز دلم کی می آیی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ انشالله توی سال جدید قدم رنجه کنی و تشریف بیاری ............ ما که ناز تو خریداریم .............. یه کم هم به فکر من باشو بیا ..........................
4 فروردين 1392

بدون عنوان

خدایا...... می دانی؟ خسته ام از ادم هایت.....ادم هایی که ادم نیستند....خسته ام از لبخندهاشان که بوی تمسخر خالص می داد..... خدایا.....تابحال بنده بودی؟ بنده بودی تا خدایت را خالصانه فریاد زنی و خدایت بی خیال به خداییش بپردازد؟ تا بحال جواب نکرده هایت را پس داده ای؟ تا بحال شده است بی انکه مقصر باشی مجازات شوی؟ خدای من خستگی عمری دوندگی را تا بحال به دوش کشده ای؟ دیگر هیچ نمی گویم....جز انکه............................ مانند همیشه خسته ام.....خسته تر از فرهاد کوه کن.......کوه نکنده ام......عمریست تنها دل می کنم.....دل کندن انقدر سخت تر از کوه کندن بود که فرهاد کوه کندن را ترجیح داد......... عمریست پیشه ام دل کندن است.....از ارزوهای...
8 اسفند 1391